11 Jun 2017

فیلم روزی روزگاری در آناتولی Once Upon a Time in Anatolia


نقد فیلم بعد از نمایش در کلبه سینما - عباس فیض 

روزی روزگاری در آناتولی (ترکیه، سال 2011 ، مدت 157 دقیقه)

 کار گردان: نوری بیلگه چیلان

اولین نمایش: ترکیه، 2011

جوایز: ده جایزه از جمله جایزه گراند پری در فستیوال 2011 کن

این فیلم در 6 جون در کلبه سینما به نمایش آمد 


در سینما بحث بر سر این که یک مامور اجرای قانون در زندگی خصوصی خودش با قانون و احساسات شخصی چه رفتاری دارد، و بر چه ضوابطی برای تمر کز بر حقیقت وحفظ انصاف تکیه می کند (یا نمی کند) کار تازه ای نیست. فیلم روزی روزگاری در آناتولی در این راستا است.

این که آیا می شود از آدم ها انتظار داشت که در کار خود بی طرف باشند سؤال بجایی است و فیلم از عهده پرداختن به این سؤال در گفته ها و برخورد های یک باز پرس، یک افسر آگاهی، یک پزشک قانونی، همکاران دیگر آن ها، یک کدخدا ودختر و زنش، دو متهم به قتل، و خانواده یک مقتول به خوبی برمی آید.

فیلم داستان ارتباطی است تحمیل شده به همه این افراد: یا به دلیل همکار بودن آن ها و یا بستگی آن ها به یک مقتول. ماموران تیمی را تشکیل می دهند برای کشف قتل و پیدا کردن جسد مقتول. تمام فیلم در یک شب و یک صبح اتفاق می افتد. سه خودرو در دل شب در جاده ای خاکی و پیچ دار در میان تپه و ماهور ها در حرکتند. به جایی در میان تپه ها می رسند و توقف می کنند. افسر آگاهی از ماشین پیاده می شود. متهم را که دستبند خورده از ماشین دیگری می آورند تا محل دفن جسد را نشان بدهد. اما متهم که به ظاهر قبلا قبول کرده بود این کار را بکند، اینجا سر باز می زند و می گوید نمی داند جسد کجاست. چندین بار این اتفاق می افتد تا آن که سر انجام متهم جای دفن جسد را نشان می دهد.

در کنار این داستان، البته داستان های دیگری در حرکت اند. مثلا داستان مرگ زنی که روز و ساعت آن را از پیش دانسته بود؛ داستان افسر آگاهی با زنش و پسر بیمارش؛ داستان جداشدن همسر پزشک قانونی از او؛ چهره زیبا و عشق انگیز دختر کدخدا؛ نگاه های نیاز آلود همسر مقتول و پزشک قانونی به همدیگر؛ سر پوشی پزشک قانونی بر شواهدی که نشان می دهد مقتول را زنده به گور کرده بودند.

داستان فیلم همچنانکه از اسمش پیداست در ترکیه اتفاق می افتد، اما شباهت هایی با نمایشنامه جهنم اثر سارتر دارد. این جا هم داستان بر محور تنهایی تک تک انسان هایی می چرخد که بی آن که بخواهند به هم مرتبط شده اند. با این تفاوت، البته، که آدم های این فیلم در نهایت به دلیل شناخت تدریجی لایه های درونی ذهن یکدیگر، نه از هم دور که به هم نزدیک تر می شوند.

گفتگوها حداقل برای ما که در خارج از ترکیه فیلم را می بینیم جذاب اند. اما  از خود فیلم نمی شود فهمید که این مباحث تا چه حد بر آمده از محیط روشنفکری ترکیه است و تا چه حد از جایی دیگر برداشته شده و در زبان و مکان ترکیه جا داده شده اند. حتی اگر موضوع صرفا منحصر به جامعه ترکیه نباشد فرقی در توانایی فیلمساز برای ارائه مطلب ندارد. تنها در آن صورت امکان تداعی بیننده با موضوع داستان در داخل کشور را کمتر می کند.

به نظر می آید سعی فیلم روزی روزگاری در آناتولی برآن بوده که نشان بدهد ارتباط آدم ها با هم که در ابتدا تصنعی است، بعد که بهتر از زندگی هم با خبر می شوند عمیق تر می شود و آن ها را به هم نزدیک تر می کند. فیلم دراین کار موفق است.

شاید درست باشد بگوییم که چون موضوع فیلم در جایی به عدالت مربوط می شود دوری فیلم ساز از پرداختن به این موضوع تا حدی می توانسته توازن فیلم را به هم بزند اما مهارت او در بازشکافی درون آدم ها این کمبود را خیلی کمرنگ کرده است.

فیلم با چالش های هنری از جمله نوآوری و آشنا زدایی همان برخورد رایج در سینمای امروز آسیا را دارد. به این مفهوم که ابایی ندارد از تقلید نسبتا مستقیم از اندیشه ها و تجربه های دیگران (مثلا رد پای کیا رستمی بخصوص پیدا است). مشخصه بیشتر فیلم های آسیایی آن است که نو آوری را فقط در نمایش اندیشه های رایج به زبانی دیگر و آشنا زدایی را فقط در گنجاندن آن اندیشه ها در مکانی دیگر گویا می کنند. یعنی حرف دیگران را در زبان و مکان خود می گویند. این مشکلی است که حتی در بعضی فیلم های کیارستمی هم دیده می شود. از نظر من این راباید سینمای ترجمانی خواند. البته هنر می تواند این راه را هم برود و موفق باشد اما همیشه هنری بالاتر خواهد ماند که بیشترتجربه ساز باشد تا ترجمه ساز.

با این همه فیلم  روزی روزگاری در آناتولی سندی است قوی بر توانایی فیلم ساز به گنجاندن بحث های پیچیده فکری در دیالوگ های تصویری و ایجاد ارتباطی خلاق میان شخصیت ها و بیننده. زیبایی فیلم از این زاویه در آن است که توانسته است دیالوگ ها را با ظرافت به تصویرها ببافد بی آن که این را فدای آن کند. توانایی دیگر فیلمساز تصویرماهرانه سکوت هاست، به گونه ای که آن ها را مثل دیالوگ گویا می کند.

نور پردازی مناسب در فیلم از ویژگی های دیگر آن است. من بخصوص صحنه حرکت سه ماشین را در دل شب دریک جاده خاکی و نوری که دو ماشین پشت سر بر ستون خاک بر آمده از حرکت ماشین در جلو خود می اندازند زیبا دیدم. استفاده فیلم از صدا در مجموع هوشیارانه است. همچنین فیلمساز با ایجاد فضایی ساده و دلسوزانه توانسته نیاز مبرم آدم ها را به نزدیکتر شدن به هم به خوبی تصویر کند و در عین حال زشتی یک قتل رابه صورت تجاوزی به  زیبایی طبیعت نشان بدهد.

مشکل بزرگ تکنیکی فیلم در طولانی بودن خستگی آورآن است،  واین بحرانی است که فیلمساز نتوانسته آن را حل کند. از فیلم مثل هر هنر دیگر انتظار می رود که نو باشد و متفاوت، اما باید بیننده را هم جذب کند. فیلمساز موفق کسی است که بتواند آن چه را که می خواهد درآن فاصله زمانی که بیننده را جذب می کند نشان بدهد. شاید بتوان گفت که این فیلم نیاز به آن داشته که یک ساعت کوتاه تر باشد.